بازی تازه ای شروع می شود
خودم را باید
دوباره بیابم
نمی خواهم در بهت عزای مداوم باشم ...
من که سایه نیستم
تا بدنبال کسی حرکت کنم
من بخشی
از زندگی روزانه ای هستم
که نمی دانم به کجا می رود
ولی تا پایان راه
می توانم خیلی
کارهای مهمی انجام دهم
تمام دقایق روزهای آینده را
زیر نفوذ کامل خودم
خواهم گرفت
وقتی با آنها روبرو می شوم
ازبلعیدن سر وقت
قرص های آرام بخش
تا دوری از آدمها...
شاعر: ناشناس!
ﺗﺎﺭﺯﺍﻥ ﻟﺨﺖ ﺑﻮﺩ ...
ﺳﯿﻨﺪﺭﻻ ۱۲ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ ...
ﭘﯿﻨﻮﮐﯿﻮ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻔﺖ ...
ﺑﺘﻤﻦ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﺑﺎﻻﯼ ۳۰۰ ﻣﺎﯾﻞ ﺑﺮ ﺳﺎﻋﺖ
ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ ...
ﺳﻔﯿﺪﺑﺮﻓﯽ ﺗﻮﯼ ﯾﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﻫﻔﺖ ﺗﺎ ﻣﺮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﻣﯿﮑﺮﺩ ...
ﭘﺲ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﻣﺎﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ !! ﺍﻟﮕﻮﻫﺎﻣﻮﻥ ﻣﻮﺭﺩ
ﺩﺍﺷﺘﻦ ..
ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﯾﻢ ﺑﺎﻭﺭﮐﻨﯿﻢ ﻣﻠﻮﺍﻥ ﺯﺑﻞ ﺍﺳﻔﻨﺎﺝ
ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﺩ ﻣﺎﺭﻱ ﺟﻮﺍﻧﺎ ﺑﻮﺩ!
آﺧﻪ ﮐﺪﻭﻡ ﺑﺮﮒ 7 ﭘﺮﯼ
ﺍﺳﻔﻨﺎﺟﻪ؟ ﺑﻌﺪﺷﻢ ﮐﺪﻭﻡ ﺍﻻﻏﯽ ﺗﻮ ﭘﯿﭗ ﺍﺳﻔﻨﺎﺝ
ﻣﯿﺮﯾﺰﻩ؟!!
ﺗﺎﺯﻩ ﮐﺪﻭﻡ ﺍﺳﻔﻨﺎﺟﻲ ﺍﻧﻘﺪ ﺍﻧﺮﮊﻱ ﺯﺍﺳﺖ؟!؟
ﻋﻤﻮﯼ ﺳﻮﺑﺎﺳﺎ ﻫﻢ ﻋﻤﻮﺵ ﻧﺒﻮﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮ
ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﻮﺩ !
خلاصه ی کلام اینکه بدجوری ﮔﻮﻟﻤﻮﻥ ﺯﺩﻥ!!!
ناهید الان منظورت دقیقا از این متن چی بود؟!!نه واقعا؟؟؟
) نگن چرا شعر های منو شِیر نمی کنی...!- مریم جون اونا برا خودمن...!
با این که هیچ ربطی به متنم نداره الا به اینکه توفیسبوکم جفتشون هست!!! متنت و اوکی می کنم... فقط بخارطر "بی ربطیش"!! این و گفتم که مریم خانم(اکبری
آه خوابآلودگی
بیتو در چشم عاشق نیاید
تنها ماندم
کسی جز تو شاید نشاید که آید
پیدا شو
شعله کن
جان پروانه را
عمر دیوانه دیری نپاید