چگونه بگویم که تلخم ...؟!

شعر فارسی- دل نوشته هایی ساده

چگونه بگویم که تلخم ...؟!

شعر فارسی- دل نوشته هایی ساده

شب

چه تاریکیِ غلیظی ست شب!

نینی چشم هایم

در قیر سیاه مذابش دست و پا زنان ، تقلا میکند 

به رهایی...

و خوابی نیست

در عبورِ بی امان خاطراتِ به رویا پیوسطه! 

شب سیاه است و روز کدر

و من در دست و پا زدنی نافرجام!

توانم را از دست میدهم...

کجاست شعله شفاف دوستت دارم ها؟!

به تارهای تنیده ی شب گیر کرده ام! 

کجاست صبح صادق؟!


کِی شسته میشوم از این تیرگی درد؟!


کِی پاک میشود

 این تیره نوچِ شب، از دست های من؟؟!

کی گرم میشود لبی از بوسه ای به عشق؟!

کی میرسی به من؟

آخِر کجاست روشنی دیدگان تو؟

من! میرسم به تو ای روز روشنم؟!

 

شب تیره است و روز هم کدر


می بوسی ام به شبی این چنیین سیاه؟!

من

به تارهای نازک شب گیر کرده ام!

من

دست های حوصله ام سرد مانده است

در این سکوتِ محضِ پـُر خلاء

حتی صدای دلم هم سکوت شد

تنها صدای عقربه از دور میرسد

شاید تو بگذری از تیرگی شب

شاید بیاوری "یک صبح" را خودت!

شاید بیاوری گل و بوسه برای من!


با یک سلامِ ساده ی پُر نور میرود

این تیرگیِ نوچ

از چشم های من

از دست های من...


م.ی

پاییزِ ٩٤

نظرات 2 + ارسال نظر
پیله تنهایی چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 00:23 http://pileyetanhaee.blogsky.com/

سلام
بسیار زیبا
کی شسته میشوم از این تیرگی درد عالی بود

ممنون ، به دیده ی لطف خواندید

Ah.l پنج‌شنبه 20 خرداد 1395 ساعت 11:19 http://rahgozarim.mihanblog.com

بسیار زیبا موفق باشین

سپاس از توجه تون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.